عکسی رو که این بالا می بینید داداشم دیروز ازمون گرفته .
شماره ی 1 منم و شماره ی 2 مادر خدابیامرزمه(قابل توجه عزیزان گشت ارشاد : چون تو خونه بودیم مامانم روسری نپوشیده بود).
دیروز که از مدرسه برگشتم ؛ دیدم مامانم بازم مثل همیشه تو آشپزخونه داره غذا درست میکنه :
1- ۱-سلام مامانی. چطوری ؟ چه خبر؟
2- ۲-سلام عزیزم. سلامتی.(!)
(مامانم اصلا حالش خوب نبود و جمله ی بالا صرفا یه دروغ مصلحتی بود.)
1- ۱-مامانی ناهار چی داریم؟
2- ۲-"قیر"
1- ۱-اه... بازم قیر؟ حالا نمی تونی یه چیز دیگه درست کنی؟ از وقتی که این مردک ریشو شده رئیس جمهور ، هر روز غذامون یا نفته یا قیر؟
2- ۲-البته که میتونم پسرم. آخه رئیس جمهور گفته :"در کشور ما نمی توانیم وجود ندارد." ولی فعلا تا وقتی که قسطهای بابات تموم نشده باید این وضع رو تحمل کنیم.
1- ۱-باشه . به شرطی که امشب با بابایی بریم فست فود و شام بنزین بخوریم. دلم لک زده برای بنزین بدون سرب.
2- ۲-فعلا نمی تونیم. کارت سوخت بابات خالیه نمیتونیم بنزین بخوریم.
1- ۱-خب بنزین آزاد می خریم. تو که گفتی نمی توانیم وجود ندارد.
2- ۲-منم نگفتم نمی تونیم. گفتم "فعلا". یعنی "تا اطلاع ثانوی". ضمنا پول نداریم بنزین آزاد بخریم. حقوق این ماه بابات رو کلا دادیم برای قسط و کرایه خونه. تازه ماه دیگه هم باید خمس بدیم.
1- ۱-آخه دیگه خمس واسه چی؟ ما که خودمون فقیریم!(با حالت درماندگی)
2- ۲-من نمی دونم. حاج آقا گفته. گفته اگه خمسمون رو ندیم غذامون حرومه و نمازامون هم باطلن. راستی تو اصلا نماز خوندی که اومدی اینجا داری بلبل زبونی می کنی؟
1- ۱-آره بابا خوندم! تو مدرسه نماز جماعت اجباریه. اگر شرکت نکنیم از نمره انضباطمون کم میکنن.
2- ۲-آفرین پسر گلم. حالا که نمازتو جماعت خوندی جایزه داری.
1- ۱-آخ جون. جایزه م چیه؟
2- ۲-تو یخچال یه کم "تینر" و "گازوئیل" از مهمونی دیشب باقی مونده؛ برو بردار بخورشون.
در همین لحظه بود که داداشم ازمون عکس گرفت. ادامه ی مکالمه زیاد مهم نبود. واسه همین ازش صرف نظر می کنیم.(این هم روش جدیدی برای خودسانسوریه)
فقط خواستم یه کم درباره ی این عکس توضیح داده باشم.
ضمنا از دوستان عاجزانه خواهشمندم که از بلوتوث نمودن این عکس خانوادگی خودداری فرمایند. با تشکر.
(امیدوارم در آینده معروف نشم وگرنه همه ی عکسای خونوادگیم لو میرن. مثل همه عکسای خانوادگی نیکی کریمی و هدیه تهرانی و گلزار ومهناز افشار و... )
حاشیه: اگه عموی بزرگوار و همکاران بزرگوارترشون بفهمن که تو هم آزاد شدی اونم «نیما» ؛ خوشحال میشن
از این قالبت خوشم نیومد به جای هر روز یه قالب جدید آپ کردن بیا واسه ت یه لوگوی پشم تراش بسازم بذار اون بالا
متن: این عکسو قرار بود من با فوتوشاپ روش کار کنم به جای دیگ قیر سانتریفیوژ و اورانیوم غنی شده بذارم کی گفت بذاری رو وبلاگ؟
ما میتوانیم... اسنادشم موجوده
در مورد عکاسی باید بگم که دوست دارم که خوره عکاسی باشم یعنی دوست دارم براش وقت بزارم و حرفه ای عکاسی کنم ولی متاسفانه شرایطم جوریه که نمیتونم. دانشگاه و درس خیلی بهم اجازه نمیده. ولی عاشق عکاسی هستم. البته دوربین حرفه ای هم ندارم شما اگه داری میشه به من قرض بدی؟ قول میدم زودی بهت پس بدم !!! [آیکن بچه پر رو]
بابا چقدر تایپ میکنی!
بفرست مطلبو دیگه
یالا
بازم مثل همیشه گل کاشتی راستی جو گیر نشی ترک تحصیل کنیا