تعطیل

این وبلاگ سیاسی نیست!

تعطیل

این وبلاگ سیاسی نیست!

قهرمانان ملت

ممدجون خودمون  

وقتی میخواستن نیوتن رو اعدام کنن و نیوتن نظریه ی خودشو انکار میکرد عده ای از شاگرداش بهش گفتن :"وای بر ملتی که قهرمانشون تو باشی" 

نیوتن در جوابشون گفت :"وای بر ملتی که نیاز به قهرمان داره" 

آره داداش! قهرمان ما نه خاتمیه نه موسوی! 

اگه ما نباشیم اونا هم نیستن. پس ما خودمون قهرمانیم. 

از تبریک دوم خرداد که بگذریم میرسیم به اخبار ترافیک رادیو: 

ترافیک در مسیر انقلاب به امام حسین سنگینه  

خب بابا باور کردیم حالا چرا دیگه قسم میخوری؟ 

کاش مسیر امام حسین به انقلاب شلوغ بود که گوینده مجبور نشه قسم بخوره.  

ممدجون با لباس شخصی

عشق و دیگر هیچ...

دوست دارم فقط درباره ی آزادی بنویسم ولی...  

میدونم فایده ای نداره ؛ یعنی با نوشتن هیچ مشکلی حل نمیشه 

فقط به تعداد دشمنای آدم اضافه میشه 

حتی اگه فیلتر نشم هم بازم فایده ای نداره 

آخه هیچ کس منو درک نمیکنه 

اگه مطمئن بودم با کشته شدن من؛ آزادی تحقق پیدا میکنه لحظه ای درنگ نمیکردم. 

این همه جوون رفتن بالای دار آخرشم به نفع ظالم تموم شد. 

مرگ بر من. مرگ بر تو. 

مرگ بر عالم و آدم!

کابوس بهشت!

دیشب خواب دیدم روز قیامت شده و رفتم بهشت: 

وقتی داشتم تو کوچه پس کوچه های بهشت قدم میزدم وقتی که کمکم داشت اعصابم از دست این جنده های بهشتی(همون حوری خودمون) خورد میشد یه دفعه دیدم یه دختر خیلی خوشگل(یا بهتر بگم؛یه داف ناناز) اومد جلو و شروع کرد به بوسیدنم. 

گفتم خانوم شما که به نظر نمیاد حوری باشی. پس این کارا دیگه چیه؟ 

گفت : پسرم نشناختی منو؟ منم؛ مامانت! 

ادامه مطلب ...

نفت و سفره

  

عکسی رو که این بالا می بینید داداشم دیروز ازمون گرفته .

شماره ی 1 منم و شماره ی 2 مادر خدابیامرزمه(قابل توجه عزیزان گشت ارشاد : چون تو خونه بودیم مامانم روسری نپوشیده بود).

دیروز که از مدرسه برگشتم ؛ دیدم مامانم بازم مثل همیشه تو آشپزخونه داره غذا درست میکنه :

1-    ۱-سلام مامانی. چطوری ؟ چه خبر؟

2-    ۲-سلام عزیزم. سلامتی.(!)

(مامانم اصلا حالش خوب نبود و جمله ی بالا صرفا یه دروغ مصلحتی بود.)

1-    ۱-مامانی ناهار چی داریم؟

2-    ۲-"قیر"

1-    ۱-اه... بازم قیر؟ حالا نمی تونی یه چیز دیگه درست کنی؟ از وقتی که این مردک ریشو شده رئیس جمهور ، هر روز غذامون یا نفته یا قیر؟

2-    ۲-البته که میتونم پسرم. آخه رئیس جمهور گفته :"در کشور ما نمی توانیم وجود ندارد." ولی فعلا تا وقتی که قسطهای بابات تموم نشده باید این وضع رو تحمل کنیم.

1-    ۱-باشه . به شرطی که امشب  با بابایی بریم فست فود و شام بنزین بخوریم. دلم لک زده برای بنزین بدون سرب.

2-    ۲-فعلا نمی تونیم. کارت سوخت بابات خالیه نمیتونیم بنزین بخوریم.

1-    ۱-خب بنزین آزاد می خریم. تو که گفتی نمی توانیم وجود ندارد.

2-    ۲-منم نگفتم نمی تونیم. گفتم "فعلا". یعنی "تا اطلاع ثانوی". ضمنا پول نداریم بنزین آزاد بخریم. حقوق این ماه بابات رو کلا دادیم برای قسط و کرایه خونه. تازه ماه دیگه هم باید خمس بدیم.

1-    ۱-آخه دیگه خمس واسه چی؟ ما که خودمون فقیریم!(با حالت درماندگی)

2-    ۲-من نمی دونم. حاج آقا گفته. گفته اگه خمسمون رو ندیم غذامون حرومه و نمازامون هم باطلن. راستی تو اصلا نماز خوندی که اومدی اینجا داری بلبل زبونی می کنی؟

1-    ۱-آره بابا خوندم! تو مدرسه نماز جماعت اجباریه. اگر شرکت نکنیم از نمره انضباطمون کم میکنن.

2-    ۲-آفرین پسر گلم. حالا که نمازتو جماعت خوندی جایزه داری.

1-    ۱-آخ جون. جایزه م چیه؟

2-    ۲-تو یخچال یه کم "تینر" و "گازوئیل" از مهمونی دیشب باقی مونده؛ برو بردار بخورشون.

 

در همین لحظه بود که داداشم ازمون عکس گرفت. ادامه ی مکالمه زیاد مهم نبود. واسه همین ازش صرف نظر می کنیم.(این هم روش جدیدی برای خودسانسوریه)

فقط خواستم یه کم درباره ی این عکس توضیح داده باشم.

ضمنا از دوستان عاجزانه خواهشمندم که از بلوتوث نمودن این عکس خانوادگی خودداری فرمایند. با تشکر.

(امیدوارم در آینده معروف نشم وگرنه همه ی عکسای خونوادگیم لو میرن. مثل همه عکسای خانوادگی نیکی کریمی و هدیه تهرانی و گلزار ومهناز افشار و... )

حکمت الله و قدرت الله

 خدایا حکمتت رو ... 

واقعا اگه این حکمتت نبود می خواستیم جیکار کنیم؟ 

بعضی اوقات واقعا میگم دمت گرم که مسعود رو کشتی. 

اینجوری زنش به خاطر  گشنه نموندن بچه هاش تن به هرکاری میده. بعدشم به جرم زنا تو اون دنیا یه حال اساسی ازش میگیری. 

بابا دست مریزاد... 

کلی وقت شریف خودتو گذاشتی نشستی بیماری آفریدی. 

حکمتش اینه که مردم اینجوری قدر سلامتی رو بیشتر میدونن. 

خوب مثلا نمی تونستی به زبون آدمیزاد بهمون بفهمونی که سلامتی چقدر چیز خوبیه؟ 

نگو نمیشه ،که صفت قدرتت زیر سوال میره. 

یعنی تو با این همه قدرت(بگو ماشالا)نمیتونی این کاری رو انجام بدی؟ 

اگه راست میگی که قدرتت زیاده ؛ همین امروز همه ی مریضا رو خوب کن  

و یه کاری کن که از این به بعد ، برای اینکه مردم بدونن سلامتی چیز خوبیه ، مریض نشن. 

یا اصلا بیا و یه کار دیگه کن: 

درد و مرض همه ی مردم دنیا رو روی من paste کن(به شرطی که cut کنی  ، نه اینکه copyکنیا!) اینجوری هم من در عرض کمتر از یه ثانیه میمیرم و هم همه ی مردم دنیا سالم میشن. 

دیدی مغز من بیشتر و بهتر از تو کار میکنه؟ هه هه هه هه هه هه هه! 

بسه (کم اوردی) یا بازم بگم؟ 

فعلا روی همینا فکر کن. اگه خواستی میتونی از جبی(جبرئیل) و عزی(عزرائیل) و بقیه هم کمک بگیری. منتظر جوابتم. اگه از پسش برمیای بهم خبر بده(به جبی جون بگو بیاد بهم بگه).  

راستی به عزی  هم بگو به مامانم سلام برسونه! 

 

پ . ن: دوستان بهشون برنخوره که من انقدر با خدا صمیمی هستم. خدا که انقدر قدرت داره حتما قدرت اینو هم داره که این انتقادها رو بشنوه و از کوره در نره.

حدیث

 

 

آلبرت اینشتاین: 

"تنها برای دو چیز نمی توان حدی تصور کرد : جهان و حماقت بشر. 

البته درخصوص مورد اول زیاد مطمئن نیستم."

جهان سوم

  

بعضیا بدشون میاد وقتی بهشون میگی که ما جهان سومی هستیم. 

ولی از خود جهان سومی بودن بدم میاد نه از گفتنش. 

چرا باید انکار کنیم؟ 

اصلا مگه میشه انکار کرد؟ 

وقتی تفریح من دختربازیه. 

وقتی سرگرمی من sms بازیه. 

وقتی بابام دوشغله است و 20 ساعت در روز کار میکنه تا قسط خونه رو بده. 

وقتی به خاطر فرار از سربازی حاضر شدم رشته الهیات دانشگاه زابل بخونم. 

وقتی بعد بچه دار شدن تازه کم کم داره از همسرم خوشم میاد. 

(یا اینکه) وقتی بعد از بچه دار شدن تازه فهمیدم که من و همسرم به درد هم نمی خوریم. 

وقتی غیرت بابا و داداش هزاران دخترفراری تحویل جامعه داده.  

وقتی تو کشورمون تا اسمی از آزادی میاد همه یاد چماق میفتن.

 وقتی 

 "این جهان به لانه ماران مانند است 

و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست 

که همچنان که ترا می بوسند 

در ذهن خود طناب دار تو را می بافند."

وقتی...  

آزادی - به مردم میدان بدهید

راههای زیادی برای رسیدن به آزادی وجود داره و مهمترین موضوع ، انتخاب اینه که از چه راهی به آزادی برسیم؟

مثلا اگه بخواهیم از میرداماد برسیم به آزادی ، بهترین راه ، استفاده از مترو خط یکه.

یا مثلا اگه بخواهیم از رسالت برسیم به آزادی ، با تاکسی بریم فکر میکنم بهتر باشه.

ولی اگه بخواهیم از امام حسین برسیم به آزادی ،استفاده از  BRT بهترین راهه.

حالا اگه بخواهیم از(با) انقلاب به آزادی برسیم ، هم میتونیم از مترو استفاده کنیم و هم میتونیم با BRT بریم. ولی  یه مدت بود که مردم احمق شده بودند و برای اینکه از انقلاب به آزادی برسن  از میدون انقلاب به سمت چهارراه ولیعصر میرفتن.

اینجا بود که سربازای گمنام اومدن اول به مردم گفتن که آقایون و خانما شما دارید راه رو برعکس میرید ، آزادی از اون وره. ولی گوش مردم بدهکار این حرفا نبود و همینجور ادامه دادن.

سربازای گمنام(و البته محترم) که دیدن اینا هیچی نمی فهمن رفتن به امیرآباد و برای حفظ امنیت ملی چند دستگاه ریش تراش از دانشجویان نه چندان محترم دزدیدند. وشعاع چند کیلومتری اطراف میدون فلسطین رو اشغال کردن و مدت مدیدی هر وقت از اون اطراف رد میشدیم عزیزانِ گمناممون رو گوشه و کنار میدیدم که توی دست هرکدومشون یه دسته گل(مجازا همون دست بیل خودمون) بود و آماده راهنمایی هموطنان به سمت آزادی بودند. حتی در برخی مقاطع برای رفاه بیشتر هموطنان یه سری "ون" درنظر گرفتن که هرکی میخواست به آزادی برسه، سوار این ماشینا میکردنش و میرسوندنش.

اما مردم انقدر خنگ بودن که بازم یه عده ای شون راهو برعکس میرفتن.

گرهگشای نهایی باز هم معنویات بود: در اواخر سال که حاجی فهمید این مردم زبون خوش حالی شون نیست چند نفر از این ملعونان خدانشناس عوضی پدرسگ مادر...(سانسور) را از زیر و بالای تیغ و دار به آزادی جاوید رسوند.   

خلاصه اینجوری شد که دکتر(عمو محمود) در یکی از مصاحبه ها با سربلندی تمام فرمودند:

"در کشور ما(ایران) آزادی نزدیک به مطلق است." 

 

سیب را کنار بزن!

در روزهای اول اردیبهشت

کوچ بنفشه های مهاجر......

امروز سالگرد کوچ (به قول بچه ها گفتنی : مردن) مامانمه .

شنیدم پریروز هم یکی دیگه از فامیلامون مرد (خاله صفورا).

روزگارمون شاید خیلی هم غریب نباشه(قابل توجه نازنین).

میگن مردم مرده پرست شدن از وقتی که دینشون مبین شده.

شایدم راست میگن

ولی میتونه دلیل مورد توجه قرار گرفتن مرده ها این باشه که....

بذار یه جور دیگه بگم:

دیدی تا حالا وقتی توی اتاق داری یه کاری میکنی وقتی یه نفر کولر رو (که تا الان روشن بود و خیلی هم صدا داشت) خاموش می کنه چه احساسی به آدم دست میده؟

انگار تا الان داشتی صدای کولر رو نمی شنیدی ولی این سکوت باعث شد که همه ی اون صداها رو یه دفعه بشنوی.

بنده ی خدا می گفت : باشد که نباشیم و بگویند که بودیم

در همین رابطه لازم میدونم یه حدیث بگم:

"حضور از فرط تکرار به غیاب تبدیل میشود" نیما (ره)

خیلی وقتا(نمیگم همیشه چون به نظرم همه ی سورهای "هر" غلطن (پارادوکس)) تکرار ارزش امور و چیزها رو پایین میاره.

اصلا گفتن نداره که دلیل شنیده نشدن صدای کولرچی بوده.

"سیب را کنار می زنم

که سیب را نشانتان بدهم! "

جهاد اکبر-مازوخیسم حاد

با خودت مبارزه کن. هر کاری که دوست داری انجام بدی برعکسشو انجام بده. تمام علایقت رو تو نطفه خفه کن. هرچیز زیبا و دوست داشتنی که تو دنیا وجود داره ازش دوری کن. میتونی بری سراغ لذتها و زیبایی های مجازی. مثلا با سرچشمه ی آفرینش راز و نیاز کن.

اینجوری علاوه بر اینکه از خشم "عامون" در امان می مونی جایزه های مجازی هم میگیری.

جوایزش حتی از جوایز این دوره ی قرعه کشی حسابهای قرض الحسنه بانک مسکن هم بیشتره پس "حواستان را جمع کنید" :

بینهایت دستگاه قصر با آجرهای طلایی. بینهایت دستگاه باغ (از زیر درختان این باغها نهر های شیرموز و آب پرتقال و شراب انگور روان است). بینهایت دستگاه حوری (قشنگ و خوشرنگ و تنگ و مست وملنگ) و هزاران جایزه ی نقدی دیگر.

خدا وکیلی ارزششو داره بخاطر دو روز دنیا این همه جایزه رو از دست بدیم؟

پس از همین حالا شروع کن. با نفس خودت مبارزه کن. به این می گن "جهاد اکبر".

داری به کی کمک میکنی؟

وقتی سر کوییز آزمایشگاه شیمی بهم تقلب رسوند من ازش پرسیدم واسه چی بهم کمک کردی؟ فکر می کنی چی گفت؟ گفت بخاطر خودت! 

مسخره ست مگه نه؟ 

دیدی وقتی آدم به یه نفر کمک میکنه چه احساس خوبی به آدم دست میده؟ 

اصلا وقتی آدم به کسی کمک میکنه اگه بخاطر ثوابش و اون دنیا(و حوری و آب انگوری) نباشه بخاطر رسیدن به همون احساس خوبه ست. 

پس خیلی ادعات نشه که مرد(یا احیانا زن) نیکوکاری هستی. 

در واقع ما داریم به خودمون کمک میکنیم که احساس بهتری پیدا کنیم. 

حتی مادری که به بچه ش محبت میکنه هم داره به خودش کمک میکنه.(منظورمو که میفهمی؟) 

اصلا همین خدای خوتون هم توی سوره "طه" میگه اگه به کسی نیکی کردی پس به خودت نیکی کردی و ... 

اصلا کسی وجود داره که بفهمه دارم چی میگم؟ 

جون مادرتون اگه کسی منو میفهمه بگه.

  

پ.ن: داستان تقلب سر کوییز آز شیمی صرفا مثال بود و حقیقی نیست(در مثال مناقشه نیست). از تمامی مهندسین شیمی بابت سوءظنشون ممنونم و از همشون هم عذز میخوام. 

از دست شما!

سیاست تعطیله دادا...!

نمیخوام مثل بقیه تو اولین یادداشت بنویسم:"سلام بچه ها. منم اومدم. لطفا بهم سر بزنید." 

نمیخوام مثل بعضیا به دولت فحش بدم. 

نمیخوام مثل بعضیای دیگه حرفای عاشقونه بنویسم و عکسای عشقولی آپلود کنم. 

نمیخوام مثل خیلیا درباره ی رضا کیانیان و پرویز پرستویی و شادمهر و ابی و سیاوش و ساسی مانکن(ساسی منگل) و مخته و ... بنویسم که بازدید از وبلاگم بالا بره. 

نمیخوام مثل بعضیا داستانای احمقانه ی زندگیمو تعریف کنم و بعد هر جمله که مینویسم 60تا علامت تعجب بذارم!!!!!!!!!!!! 

من فقط اومدم حرف دلمو بزنم. حالا هرکی میخواد بخونه هرکی هم نمیخواد نخونه. 

پس میگم که : 

از این به بعد سیاست تعطیله دادا...! 

اصلا خیلی وقته که تعطیله.  

ولی از 9 دی به بعد یه جورایی دیگه پلمب هم شد.

یعنی درواقع همین ملت غیور و "همیشه حاضر در صحنه" ی ایران تودهنی محکمی به همه ی مزدوران و جاسوسان و منتقدان زدن.

پس تصمیمم اینه که بی غیرت باشم و به زندگیم ادامه بدم.

داداش ما آزاده نیستیم.

ما زندگی سگی رو به کشته شدن(اونم با حکم محارب و مفسد فی الارض و از اینجور چیزا) ترجیح میدیم.

آره دادا... ما بی غیرتیم.

من بی غیرتم پس هستم. جون دکارت اینقدر نمک رو زخممون نپاش.

مرگ بر آزادی. مرگ بر انسانیت. مرگ بر وجدان(مخصوصا از نوع بیدارش).

مرگ بر   ا ی ر ا ن.